روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما
  • صفحه خانگی
  • >
  • دبستان
  • >
  • هاردِ هاروارد

تأملی در ماجرای برکناری رئیس دانش‌گاه هاروارد
هاردِ هاروارد

  • ژانویه 13, 2024

از آن‌جایی که هیچ‌کس نمی‌تواند همه چیز را بداند، و اکثر مردم تقریباً هیچ چیز نمی‌دانند، عقلانیت شامل برون‌سپاریِ دانایی به مؤسساتی است که در ایجاد و به اشتراکگذاری آن تخصص دارند (به طور عمده، دانش‌گاه‌ها، مراکز پژوهشی دولتی و خصوصی، و مطبوعات). این اعتماد، منبع گران‌بهایی است که نباید هدر برود. اگرچه اعتماد به علم برای چندین دهه ثابت و پابرجا مانده است، اما اعتماد به دانش‌گاه رو به زوال است. یکی از دلایل بی‌اعتمادی، تسلط خفقان‌آور فرهنگ چپ در دانش‌گاه‌هاست…».

استیون پینکر / عقلانیت

…

سال ۲۰۰۵ لارنس سامرز، به عنوان رئیس دانش‌گاه هاروارد، طی یک سخن‌رانی در «مرکز ملّی پیشرفت اقتصادی»، به طرح مدعیاتی درباره میزان توانایی علمی و طبیعیِ زنان در عرصه‌ی علم پرداخت. سامرز با تکیه و تأکید بر این‌که، آن‌چه می‌گوید، نتیجه‌ی پژوهش‌هایی علمی است، مدعی شده بود که زنان در برخی از عرصه‌های علم از توانایی کم‌تری نسبت به مردان برخوردار هستند. رئیس وقت دانش‌گاه هاروارد، هم چنین به علل و عواملی چون «وظیفه‌ی مادری» نیز در راستای میزان حضور زنان در سطح ارشد دانش‌گاه‌های امریکا اشاره کرده بود.

این مدعیات لارنس سامرز، در آن دوران، با واکنش های بسیار شدیدی از موضع مخالفت مواجه شد و همین واکنش‌ها در نهایت باعث برکناری او از ریاست دانش‌گاه هاروارد شد. هرچند متولیان هاروارد پس از برکناری سامرز، یک زن را به نام درو گیلپین فاوست بر مسند ریاست هاروارد نشاندند، اما عده‌ای نیز اعلام کردند که علت‌العلل برکناری سامرز، آن‌گونه مدعیات او درباره «زنان» نبوده است. اما این تنها مورد مناقشه برانگیز در دوران ریاست لارنس سامرز بر دانش‌گاه هاروارد نبود. او به عنوان یک اقتصاددان، به طرح این‌گونه مدعیات نیز پرداخته بود که «آزادی آکادمیک نکته‌ی جالب توجهی است اما به درد خرید سیمان نمی‌خورَد.»

دوران ریاست لارنس سامرز بر دانش‌گاه هاروارد، در مقایسه با اسلاف او، دوران بسیار کوتاهی بود. اما دولت مستعجل سامرز در عرصه‌ی ریاست هاروارد را عده‌ای علتِ هبوط این دانش‌گاه در هاویه‌ی انحطاط آکادمیک دانستند. و این در حالی است که در سوی دیگر میدان، کسی چون هری لوئیس در کتاب «سرآمدی بی‌روح» به طرح این مدعا پرداخت که «لارنس سامرز معلول زمینه‌هایی بود که هاروارد را به مخمصه‌ای که اینک دچار آن است درانداخت، نه علت آن.»

اما معنا و مبنای «مخمصه‌ای که هاروارد دچار آن شده بود» از نظر امثال لوئیس چه بود؟

سرچشمه‌ی پاسخ را در عنوان دوم کتاب لوئیس باید جست. عنوان دوم کتاب او، این است:

How a Great University Forget Education

اما مرادِ هری لوئیس از این‌که دانش‌گاه بزرگی چون هاروارد تعلیم و تربیت را به فراموشی سپرده، چیست؟

پاسخ لوئیس به این پرسش، از این جهت و بر این نمط دارای اهمیت است که او، همان‌گونه که اشاره شد، امثال سامرز را علت‌العلل و حتی علت مشکلات هاروارد نمی‌داند، بلکه هاروارد را وارث مصائبی می‌داند که بر اساس آن، از یک‌سو، به ریاست کسی چون سامرز رسیده، و از دیگرسو، بر لبه‌ی پرتگاه انحطاط قرار گرفته است.

ارزیابی لوئیس از وضعیت هاروارد در ابتدای سده‌ی ۲۱ این است که «هاروارد کوشیده است در بسیاری چیزها بهترین باشد و اغلب هم موفق شده است؛ اما این حُسن شهرت در سرآمدی را به قیمت فراموش کردن مقاصد مهم‌تری به دست آورده است. رهبران هاروارد اجازه داده اند مأموریت دانش‌گاه از تعلیم و تربیت به رضایت مشتری تغییر کند. برای آن‌ها هاروارد دیگر شهری بر روی تپه نیست بلکه فقط یک برند است.»

لوئیس با بررسی موارد و مسائلی از وجه سخت‌افزاری و نرم‌افزاری در هاروارد، به طرح این مدعا می‌پردازد که «هاروارد به دانشجویان درس می‌دهد ولی آن‌ها را خردمند بار نمی‌آورد. آن‌ها ممکن است هم در امور تحصیلی و هم در امور فوق برنامه برتری‌های فوق العاده‌ای از خود نشان دهند، ولی مجموعه‌ی فعالیت‌های تحصیلی‌شان با هم هم‌آهنگی ندارد.»

عالمِ مقال بحث لوئیس، چیزی است که ما آن را تعلیم و تربیتِ تعلیم و تربیت می‌نامیم: educational education.

در این عرصه، شرایط و ضوابط نهاد تعلیم و تربیت در وجهی کلان در نظر گرفته می‌شود، و در ادامه، نوع کارکرد سازمان‌ها و اجتماعاتی که متولی تعلیم و تربیت هستند، هر کدام در نسبت و تناسب به موازین و اصول نهاد تعلیم و تربیت مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌گیرد.

این نوع مواجهه با وضعیت تعلیم و تربیت در دانش‌گاهی چون هاروارد، مبتنی بر وجوه کلانی ناظر به نهاد تعلیم و تربیت در امریکاست. هری لوئیس اگرچه به نسبت و تناسب آن وجه کلان با وضعیت دانش‌گاهی چون هاروارد نیز نظر دارد، اما بررسی این نسبت و تناسب را به شکلی دقیق‌تر و عمیق‌تر از جانب کسی چون آلن بلوم در کتاب «بسته شدن ذهن امریکایی» انجام شده است.

بلوم از دهه‌ی ۸۰ سده‌ی بیستم به انتشار مقالاتی پرداخت درباره وضعیت دانش‌گاه و دانشجویان‌ در امریکا. حدود یک دهه پیش از طرح این مباحث از جانب بلوم، جنبش دانشجویی «می ۶۸ » در فرانسه از جانب اردوگاه مارکسیسم به مثابه آتش‌فشانی نگریسته می‌شد که در راستای نابودی نظام «سرمایه‌داری» فوران و غلیان کرده است. امثال بلوم کوشیدند تا از یک‌سو، به بررسی نسبت و تناسب نهاد تعلیم و تربیت در امریکا با نظام دانش‌گاهی بپردازند، و از دیگرسو، نشان دهند که چرا و چگونه ایدئولوژی‌های چپ در حال نفوذ و رسوخ در دانش‌گاه‌های امریکا هستند.

بلوم به برجسته‌سازی این واقعیت پرداخت که جامعه‌ی امریکا در متن و بطن خود دارای تنوع و تکثری است که در آن «برخی مذهبی‌اند و برخی خدا ناباور؛ برخی متمایل به چپ‌اند و برخی متمایل به راست؛ برخی قصد دارند دانشمند شوند، برخی اهل علوم انسانی یا حرفه‌ی فنی، یا تجارت‌اند؛ گروهی فقیر و گروهی ثروتمنداند.» و چون چنین است، این تنوع و تکثر را در نظام دانش‌گاهی امریکا نیز می‌توان مشاهده کرد. اما بلوم در عین حال، بر این باور بود که «تنها دو چیز است که علی‌رغم این همه تنوع، همه در آن مشترک‌اند: نسبیت و برابری؛ و وجه مشترک این دو هم این است که به اخلاق ارتباط دارند.»

آلن بلوم بر همین اساس، بحث بسیار قابل توجهی ارائه می‌کند درباره نوع و لونِ نفوذ و رسوخ آموزه‌های مبتنی بر «نسبی‌گرایی» و «برابری‌طلبی» در نظام دانش‌گاهی امریکا. اما در عین حال، در اثبات این مدعا می‌کوشد که نظام دانش‌گاهی امریکا مانند نظام دانش‌گاهی هر کشوری، از صدر تا ذیل، نظامی دارای مبانی جهان‌شمول و غیرمنطقه‌ای نبوده و نیست. و چون چنین است، هر بحثی درباره مشخصات و مختصات نظام دانش‌گاهی امریکا، معطوف و موقوف به ترسیم مختصاتی از همان مبانی منطقه‌ای و ملّی در امریکاست.

بلوم در همین راستا می‌نویسد «هر نظام آموزشی هدفی اخلاقی دارد که می‌کوشد به آن برسد و بنا دارد نوع خاصی از انسان را پرورش دهد. این قصد کم یا بیش آشکار و اندیشیده است؛ اما حتی در موارد به لحاظ اخلاقی بی‌طرفی مثل خواندن و نوشتن و حساب هم رد پای این آموزه‌ها پیداست. در میان بعضی ملل، هدف ساختن انسان‌های پاک بوده است، در بعضی دیگر انسان‌های رزم‌آور، و در بعضی دیگر انسان‌های تلاش‌گر. شک نیست که در این میان نقش رژیم های سیاسی مهم بوده است که در پی تولید انسان‌هایی بوده‌اند که با اصول و اهداف آن‌ها بیش‌تر هم‌راه باشند… تردیدی نیست که در تاریخ جمهوریِ ما ]امریکا[ تغییر نظرهایی در این صورت گرفته که چطور انسان‌هایی برای نظام ما بهترین‌اند. ما با الگوی انسان عقلانی کوشا آغاز کردیم، که راستی‌پیشه و قانون‌مدار است و خود را وقف خانواده‌اش می‌کند. بالاتر از هر چیز، او بایست آموزه‌های درست را بداند؛ و قانون اساسی را که تجلی این آموزه‌هاست؛ تاریخ امریکا را که بنیان‌گذاری ملّتی را نشان می‌دهد و بزرگ می‌دارد که با اندیشه‌ی آزادی بزرگ شده و خود را دربست وقف این ایده کرده است که همه‌ی انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند.»

بلوم در ادامه، بر آن است تا نشان دهد که با توجه به این موارد و مسائل، نقاط و نکات اختلاف و افتراق نظام دانشگاهی امریکا با سایر کشورها در چیست. «این تجربه‌ی جدیدی در حوزه‌ی سیاسی بود و آموزش و پرورش متناسب با خود را اقتضا می‌کرد.»

تا این‌جا، سه نکته در بحث ما دارای اهمیت است؛ نخست، تکیه و تأکید بر ارتباط دانش‌گاه با نهاد تعلیم و تربیت در کشور. دو دیگر، ارتباط دانش‌گاه در یک کشور با وجوه تاریخی همان کشور. سه دیگر، ارتباط دانش‌گاه با نظام سیاسی حاکم بر آن کشور.

توجه به این سه مورد را اگرچه از جانب افرادی در نیمه‌ی دوم سده‌ی ۲۰ و نیمه‌ی نخست سده‌ی ۲۱ در امریکا مطرح کردیم، اما همین سه مورد از مطلع دوران روشن‌گری در اروپا نیز درباره دانش‌گاه مطرح شده بود.

در نمونه‌ای بسیار مهم، امانوئل کانت در رساله‌ای با عنوان «نزاع دانشکده‌ها»، در متن و بطن مجادله‌ای که میان او و متألهان مسیحی و نظام سیاسی حاکم ایجاد شده بود، به طرح مباحثی درباره دانش‌گاه پرداخت با تکیه و تأکید بر همان سه مسئله‌ی بنیادین.

کانت در «نزاع دانشکده‌ها» در سه بخش به طرح این مسائل و مباحث می‌پردازد.

۱: نزاع دانشکده‌ی فلسفه با دانشکده‌ی الهیات.

۲: نزاع دانشکده‌ی فلسفه با دانشکده‌ی حقوق.

۳: نزاع دانشکده‌ی فلسفه با دانشکده‌ی طب.

کانت در ابتدای همان رساله می‌نویسد «دانش‌گاه می‌تواند نوعی خودآیینی (autonomy) داشته باشد (چرا که فقط خود دانش‌وران می‌توانند دانش‌وران را داوری کنند)، و بر مبنای آن مجاز باشد تا از طریق دانشکده‌هایش (اجتماعاتی کوچک‌تر، هریک متشکل از متخصصان دانش‌گاهی در یک شاخه‌ی اصلی دانش) وظایف معینی را به انجام رساند…». کانت در ادامه، می‌نویسد «دانشکده‌ها به طور سنتی به دو مرتبه تقسیم شده‌اند: سه دانشکده‌ی فرادست و یک دانشکده‌ی فرودست.»

اما پیش از توضیح درباره مبنای این تقسیم‌بندی، کانت بر این نکته تأکید می‌کند که «ما باید میان دانشو‌ران به معنای دقیق کلمه و جماعتی از طبقه‌ی دانش‌گاهی (فارغ‌التحصیلان دانش‌گاه) که ابزارهای حکومت‌اند تمایز قائل شویم؛ کسانی که حکومت در راستای هدف خود (که لزوماً پیش‌رفت علوم نیست) به آن‌ها پست و مقامی بخشیده است.» مبنای این «تمایز» در توضیح کانت درباره تقسیم‌بندی دانشکده‌ها به فرادست و فرودست، آشکارتر می‌شود. «یک دانشکده فقط آن‌گاه فرادست تلقی شده است که آموزه‌هایش – هم از نظر محتوا و هم شیوه‌ای که آن آموزه‌ها به مردم عرضه می‌شوند- حکومت را منتفع سازد، در حالی که دانشکده‌ای که وظیفه‌اش فقط تأمین مصلحت علم است، فرودست خوانده شده است، چرا که می‌تواند داوری خودش را درباره آن‌چه می‌آموزد، به کار گیرد. حکومت عمدتاً علاقه‌مند به ابزارهایی است که قوی‌ترین و پایدارترین نفوذ ممکن بر مردم را تضمین کنند و موضوعاتی که دانشکده‌های فرادست آموزش می‌دهند دقیقاً چنین ابزارهایی هستند. این حکومت، حق رواشمردنِ آموزه‌های دانشکده های فرادست را برای خود محفوظ می‌داند، در حالی که آموزه‌های دانشکده‌ی فرودست را به خِردِ دانش‌وران واگذار می‌کند. اما حتی هنگامی که حکومت آموزه‌هایی را روا می‌شمارد، خودش آن‌ها را تعلیم نمی‌دهد؛ بلکه فقط خواستار آن است که دانشکده‌های مرتبط، در سخن‌رانی‌های عمومی‌شان، آموزه‌های معینی را لحاظ کنند و آموزه‌های مخالفِ آن‌ها را کنار بگذارند. چرا که حکومت آموزش نمی‌دهد، بلکه به کسانی فرمان می‌دهد که با قبول پست‌های حکومتی، قرارداد بسته‌اند که آن‌چه را حکومت می‌خواهد (خواه درست باشد یا نباشد) آموزش دهند…».

اما کانت علی‌رغم این وجه توصیفی، در ساحت بحثی هنجاری به طرح این مدعا می‌پردازد که «مطلقاً ضروری است که اجتماع تحصیل کرده در دانش‌گاه، دانشکده‌ای نیز داشته باشد که در خصوص آموزه‌هایش، مستقل از فرمان حکومت است؛ دانشکده‌ای که فرمانی نمی‌دهد ولی آزاد است همه‌ی فرامین را ارزیابی کند و خود را با مصلحت علمی، یعنی حقیقت، دل‌مشغول دارد؛ دانشکده‌ای که در آن عقل مجاز است در انظار عمومی بی‌پرده سخن گوید. چرا که بدون دانشکده‌ای از این دست، حقیقت روشن نخواهد شد (و این به زیان خودِ حکومت خواهد بود)؛ اما عقل بنا به سرشت خویش آزاد است و نمی‌پذیرد که چیزی را بر اساس فرمان حقیقی بداند (نه یک “باور کنِ” دستوری، بلکه فقط یک “باور دارمِ” آزاد).»

اما حدود دو سده پس از این‌گونه نظرورزی‌های ارزنده‌ی کانت درباره معانی و مبانی دانش‌گاه، اگرچه آن سه مسئله‌ی بنیادین درباره تعیین نسبت و تناسب دانش‌گاه با «نهاد تعلیم و تربیت»، «تاریخ کشور» و «نظام سیاسی حاکم»، هم‌چنان در امریکا دارای اعتبار و در خور اعتنا بود، اما تفاوت‌های مهمی نیز درباره واقعیات و حقایق ملموس و مشهود در امریکای سده‌ی ۲۰ و ۲۱ با اروپای سده‌ی ۱۸ وجود داشت. و از قضا، همین تفاوت‌ها بود که از جانب امثال هری لوئیس و آلن بلوم به عنوان عواملی مهم در افول کیفیت دانش‌گاه‌های امریکا از جمله هاروارد، مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته بود.

جامعه‌ی امریکا در نیمه‌ی دوم سده‌ی ۲۰ اگرچه دارای تنوع و تکثری بود که نظام دانش‌گاهی این کشور را نیز بر همین اساس دارای تنوع و تکثر می‌کرد، اما، در عین‌حال، ویروس‌های آفت‌بار و مهلکی نیز از مجرای همین تنوع و تکثر وارد جامعه و نظام دانش‌گاهی امریکا شده بود که علیه همان تتوع و تکثر، در کار بود. به دیگر بیان، ایدئولوژی‌هایی از پله‌ی تنوع و تکثر در جامعه‌ی امریکا بالا رفته و خود را بر بام رسانده، و در ادامه، همان پله را به آتش کشیده بودند.

دانش‌گاهی چون هاروارد به صورت خاص، و به صورت کلان‌تر دانش‌گاه‌های حاضر در شعاع «Ivy League»، از نیمه‌ی دوم سده‌ی ۲۰ تا کنون، بیش‌تر از سایر دانش‌گاه‌ها در امریکا در مواجهه با نفوذ و رسوخ ایدئولوژی‌های چپ دچار چالش‌های بنیادین شدند. مبنا و نوع کارکرد این ایدئولوژی‌ها، همان صعود از پله‌ی اقتدا به تنوع و تکثر، و در ادامه، به آتش کشیدن آن پله است. در این میان و در این میدان، فمینیسم رادیکال، ناسیونالیسم، گلوبالیسم، مارکسیسم، آنارشیسم، پست‌مدرنیسم و… هرکدام با پنهان شدن در حجاب ایدئولوژی، می‌کوشند تا چپ‌گرایی بنیادین خود را پنهان کرده، و در پناه التزام به تنوع و تکثر موجود در جامعه‌ی امریکا راهی به مناسبات قدرت باز کنند. بر همین اساس، بنگرید به جبهه‌ی مخالفِ «امریکا» طی حدود دو سده‌ی اخیر در جهان. در این جبهه، یکی از مدعیات بنیادین از گذشته تا هنوز از این قرار و بر این مدار بوده که «نظام دانش‌گاهی امریکا یکی از منابع اصلی و اساسی تغذیه‌ی نظام سرمایه‌داری است» و چون چنین است، می‌توان و باید با اسب تروآی «دموکراسی‌خواهی» به متن و بطن این نظام دانش‌گاهی نفوذ و رسوخ کرد. در سالیان اخیر کسانی چون نیل گراس، اِتن فاس و جسی کلی کوشیدند، تا هر کدام به نوعی، درباره خطر این وضعیت برای نظام دانش‌گاهی امریکا به طرح مباحثی پردازند. اما ماجرای جنجالی اخیر در دانش‌گاه هاروارد باعث شد تا اصل مسائل و مصائب اصلی درباره نظام دانش‌گاهی در امریکا به حاشیه رانده شود.

کلودین گی به عنوان رئیس دانش‌گاه هاروارد، پس از اعتراضات بخشی از دانش‌جویان هاروارد علیه دولت اسرائیل، ابتدا برای ارائه‌ی شهادت و توضیحات به کمیته آموزش و نیروی کار مجلس نماینده‌گان آمریکا فراخوانده شد. او در این جلسه، درباره اعتراضات دانشجویان هاروارد، بر نکاتی چون آزادی آکادمیک و آزادی بیان تأکید کرد. اما علی‌رغم این مسائل، آن‌جا و آن‌گاه که کلودین گی از جانب نماینده‌گان کنگره امریکا در مواجهه با اتهام – دفاع از – «یهودی‌ستیزی» قرار گرفت، نوع و لون ماجرا دچار تحول و تبدلی بنیادین شد.

کلودین گی در مواجهه با این اتهام، آن‌گونه که باید نتوانست گام در وادی محکومت مشی دانش‌جویان معترض، و ابراز حمایت و ارادت به دولت اسرائیل گذارد. و بر همین اساس بود که در ادامه، بلافاصله، علاوه بر اتهام «یهودی‌ستیزی» با اتهام دوم مواجه شد؛ «سرقت علمی».

متولیان هاروارد اگر ۱۸ سال پیش از این، لارنس سامرز را به علت طرح مدعایی «علمی» درباره زنان، از مقام ریاست دانش‌گاه برکنار کردند، این بار دومین زنِ نشسته بر مسند ریاست هاروارد در تاریخ را به علت عدم مخالفت شدید و غلیظ با مشی دولت اسرائیل، و البته با مستمسکی چون «سرقت علمی» (در ۲۷ سال قبل) برکنار کردند. از دیگرسو، اگر در سال ۲۰۰۶ برکناری لارنس سامرز باعث شد تا دوران ریاست او به عنوان کوتاه‌ترین دوران ریاست در تاریخ هاروارد ثبت شود، اما این رکورد با برکناری کلودین گی پس از ۶ ماه ریاست بر هاروارد، شکسته شد.

در ماجرای برکناری کلودین گی، سلطه و سیطره‌ی همان ایدئولوژی‌های چپ، باعث شد تا ماجرای گی فقط از منظر یهودی‌گرایی غالب بر نظام سیاسی امریکا و حمایت حداکثری دولت امریکا از اسرائیل مورد توجه و بحث قرار گیرد، در حالی که، اصل و اساس ماجرا در جایی دیگر قرار داشت.

تنوع و تکثر موجود در جامعه‌ی امریکا، طی حدود نیم سده‌ی اخیر، بر اساس نوع و میزان مهاجرت‌ها، و نفوذ و رسوخ ایدئولوژی‌های چپ در دانش‌گاه های امریکا، با چالشی بنیادین مواجه شده که عبارت است از افزایش وزن ایدئولوژی‌هایی که آشکار و پنهان بر علیه اصول بنیادین نظام «ملت – دولت» در امریکا، در کار هستند. فرآورده‌ی این فرآیند، در نظام دانش‌گاهی امریکا، لزوماً از منظر اعتراضات دانشجویی علیه دولت اسرائیل و به علتِ حمایت از فلسطین، دارای اعتبار و در خور اعتنا نیست، بلکه، اصل و اساس ماجرا، اعتراض و مخالفت با نظامی سیاسی است که مجالی برای سلطه و سیطره‌ی ایدئولوژی‌های چپ فراهم نکرده و نمی‌کند. به دیگر بیان، معنا و مبنای اعتراضات دانشجویان در هاروارد، لا لحب فلسطین، بل لبغض مبانی «ملت – دولت» در تاریخ امریکاست.

در این میان و در این میدان، واکنش‌های رادیکال و غیرموجهی چون این نوع برکناری رئیس دانش‌گاه هاروارد از جانب وجه غالبِ اردوگاه حزب جمهوری‌خواه، باعث می‌شود تا بار دیگر اصل و اساس مشکلات در دانش‌گاه‌هایی چون هاروارد در حجاب ایدئولوژی پنهان شود. از این منظر، مشکلِ هاروارد به مثابه بخشی از مشکل نهاد تعلیم و تربیت در امریکا، و ارتباط آن با تاریخ امریکا و سیاست‌های دولت در زمانه و زمینه‌ی اکنون، با برکناری کلودین گی نه تنها رفع نمی‌شود، بلکه در حجاب ایدئولوژی پنهان خواهد ماند؛ و این یعنی پیروزی ایدئولوژی‌های چپ در مواجهه با مبانی «ملت – دولت» در امریکا.

نمونه‌ی بارز ابتلا به جهل مرکب درباره معانی و مبانی مشکل هاروارد، امثال نیکی هیلی هستند. کسانی چون او، بر این باوراند که می‌توان و باید با تکیه و تأکید بر «اخراج» و ممانعت از ورود «مخالفان اسرائیل» و «مخالفان امریکا» به نظام دانش‌گاهی، اقدام به رفع مشکل کرد. در حالی که، از قضا، این نوع مشی سیاسی و عقیدتی، چیزی نبوده و نیست جز ابتلا به ویروس ایدئولوژی‌های چپ، و اقتدا به مشی کمونیست‌های راسخ در تاریخ.

از این منظر، امثال نیکی هیلی، نه تنها افراد مناسب و موثری در راستای رفع مشکل نیستند، بلکه، خود، بخشی از مشکل هستند. چرا که، راه رفع این مشکل، از مسیرِ تعیین نسبت و تناسب میان تنوع و تکثر کنونی در جامعه‌ی امریکا با سه گانه‌ی «نهاد تعلیم و تربیت در امریکا»، «تاریخ امریکا» و «نظام سیاسی حاکم» می‌گذرد. تعیین این نسبت و تناسب نیز بر اساس میراث نظری کانت درباره دانش‌گاه، کارِ دانشکده‌های فرودست خواهد بود نه دانشکده‌های فرادست. و چون چنین است، مسیر رفع مشکل هاروارد، نه از کاخ سفید و کنگره، بلکه از وادی تعیین نسبت و تناسب میان آن‌چه نظام سیاسی امریکا می‌خواهد، با آن‌چه نظام دانش‌گاهی امریکا تولید می‌کند، می‌گذرد.

نرم‌افزارهای فکری چپ، سال‌ها در صور این مدعا دمیده‌اند که نظام سیاسی امریکا، دانش‌گاه را می‌سازد، و دانش‌گاه‌های امریکا جهان را آن‌گونه که نظام سیاسی می‌خواهد، می‌سازند، و این در حالی است که، دقیق‌ترین و عمیق‌ترین مباحث در تعیین و ترسیم ارتباط میان این نوع «ساختن‌ها» طی سده‌هایی اخیر در هیچ‌جا جز در متن و بطن دانش‌گاه‌های امریکا، مطرح نبوده و جریان نداشته است. و چون چنین است، تا اطلاع ثانوی، ایدئولوژی‌های چپ، چیزی از معنا و مبنای مشکل هاروارد نخواهند فهمید، و آن‌که چیزی از مشکل نفهمد را راهی به وادی رفع مشکل نیست؛ اگرچه می‌تواند باعث تشدید و تمدید مشکل باشد. سلطه و سیطره‌ی کامل این نرم‌افزارهای فکری چپ، بر نظام دانش‌گاهی امریکا در مرزهای غیرممکن است، اما، این نرم‌افزارها در قالبِ ویروس‌هایی ویران‌گر، سال‌هاست که در هاردِ هاروارد نفوذ کرده‌اند.


  • امریکادانشگاههاروارد

در همین زمینه

{"qurey":{"category__in":[3202],"post__not_in":[508481],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

مزله و مضله

ورای تقریر، برای تغییر

عطش انقلاب در سراب اتحاد

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

تداوم تطاول

چه با نمک

بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم

رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست

راهِ بُردن و قانون راهبردی

بر خوانِ آقاخان

میرزا رضا در پنسیلوانیا

بخش‌های سایت

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

هم‌یاری در انتشار تقریر

تازه‌ها

  • تداوم تطاول
  • چه با نمک
  • بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم
  • (بدون عنوان)
  • رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست
  • راهِ بُردن و قانون راهبردی
  • بر خوانِ آقاخان
  • میرزا رضا در پنسیلوانیا

عناوین برجسته

اسرائیل اعتراضات روسیه اوکراین امریکا زنان فلسطین رئیسی هسته ای تحریم حجاب رهبری سینما انتخابات ترامپ

روزنامه آنلاین تقریر TAGHRIR.COMروزنامه آنلاین تقریر

Sapere aude
#