روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما
  • صفحه خانگی
  • >
  • دبستان
  • >
  • چرا انقلاب نشد؟

تأملی در رسوایی «علوم اجتماعی» در پیش‌بینی انقلاب
چرا انقلاب نشد؟

  • ژانویه 30, 2023

چرا انقلاب نشد؟

می‌دانم، و شاید بدانید، که بسیاری از اهالی اردوگاه اپوزیسیون انقلابی، با مشاهده‌ی عنوان این وجیزه، آن را به مثابه براعت استهلالی پنداشته و از مطلع برداشته و محض اطلاع، بر ناصیه‌ی نویسنده می‌کوبند و می‌گویند: «انقلاب شده؛ تو خبر نداری!».

بنابراین، بدانید آن‌چه می‌خوانید جست و جوی پاسخ به پرسشی است به باورِ عده‌ای سالبه به انتفاء موضوع.

اما بر مدار و محور جست و جوی همان پاسخ است که از وادی علل و دلایل طرح این‌گونه موارد نیز خواهیم گذشت که چرا و چگونه می‌توان با مفهومی چون «انقلاب» مواجه بود با این بساط موسّع که در آن، در زمان و مکانی مشخص و مشترک، انواع مدعیات یافت می‌شود؛ از «شده خبر نداری» تا «دیگر نخواهد شد» تا «می‌شود اگر بخواهند» تا «خواستنی نیست خودش خواهد شد» و…

نخست، از منظرِ تعدد، باید بر صحنه‌ی واقعیات ملموس و مشهودِ تاریخ زیسته‌ی انسان، آن‌چه امروز به عنوان «انقلاب» مراد می‌کنیم را مشخص کنیم. انسان ایرانیِ انقلابی در زمانه‌ی اکنون، دقیقاً و عمیقاً باید مشخص کند که آن «انقلابی» که در این دوران، خواسته‌ی اوست، آیا نمونه و مشابه‌ای تاریخی دارد یا ندارد؟ اگر دارد، چه تعداد است؟

کارِ در اردوگاه انقلابیون، در یافتن حداکثر ۲۰ مورد از این نوع و لون در تاریخ زیسته‌ی انسان، در مرزهای غیرممکن قرار خواهد گرفت. و چون چنین است، حضرات بیرق بر بام این مدعا برخواهند افراشت که «مراد ما از انقلاب، براندازی یک حکومت و استقرار حکومتی جدید است». دامنه‌ی این مدعا، از منظر استناداتِ بر سبیل تکرار و تشابه، البته که فراخ‌تر، اما در عین حال مبهم‌تر است. برای نمونه، حداقل دو مسئله مطرح است که در قالب این دو پرسش مطرح می‌شود ۱: آیا آن‌چه طالبان در افغانستان انجام داده را «انقلاب» می‌دانید؟ ۲: آیا آن‌چه در آبان و آذر ۱۳۰۴ در ایران از جانب مجلس شورای ملّی و مجلس مؤسسان انجام گرفت را «انقلاب» می‌دانید؟

اما آیا این‌گونه مسائل و مشکلات در ارائه‌ی تعریف یا تعیین‌مراد از «انقلاب»، تنها دامن‌گیر اپوزیسیون انقلابی در ایرانِ امروز است؟ هرگز!

عبارت «انقلاب»(revolution) پیش از استخدام و استعمال در عرصه‌ی سیاست، مفهومی در علم نجوم بود، که دلالت داشت بر حرکت مشخص ستارگان در یک مدار محتوم و ثابت. بر این اساس، نخستین استفاده از عبارت «انقلاب» در عرصه‌ی سیاست، معطوف و مربوط به قیام علیه افراد و گروه‌هایی بود که در عرصه‌ی سیاست، سودای «فلک را سقف شکافتن و طرحی نو در انداختن» در سر داشتند. بر این اساس، قیامی که علیه ایشان انجام می‌گرفت، دارای این معنا و مبنا بود که نمی‌توان و نباید نوع و ساختار و مشی حکومت را از محور و مدار ثابت و مشخص و محدود و محتوم خارج کرد. و چون چنین بود، هر «انقلاب» بازگشتی بود به وضعیتِ پیشین. این عبارت، در راستای تبدیل به این مفهوم در عرصه‌ی سیاست، شواهدی تاریخی در دوران پس از اعدام چالرز اول در انگلستان، و در دوران تغییر مذهب هانری چهارم، و در شب فتح باستیل در دوران لوئی شانزدم در فرانسه نیز در اختیار ما قرار می‌دهد، اما عبارت «انقلاب» در ادامه، در عرصه‌ی سیاست، بدل به یکی از عباراتی می‌شود که دارای ظاهری ثابت و مفهومی متفاوت است. دامنه‌ی این تحول و تبدلِ مفهومی، تا آن‌جا گسترش می‌یابد که در بسیاری از موارد، از «انقلاب» دقیقاً و عمیقاً همان «فلک را سقف شکافتن و طرحی نو در انداختن» مراد می‌شود.

نظامات نظری مبتنی بر آنارشیسم و کمونیسم در سده‌ی ۱۹ در اروپا، از این منظر در این‌گونه تحول و تبدل مفومی می‌کوشند که از اصل و اساس به طرح مدعیاتی درباره انسان و جهان می‌پرداختند متفاوت با مبانی انسان‌شناسی و جهان‌شناسیِ پیش از آن دوران. به دیگر بیان، نفسِ تمایل و طلبِ «تغییر» در نظام سیاسی حاکم، اگرچه از منظری کلان در تاریخ زیسته‌ی انسان هم‌واره موجود و مشهود بود، اما علل و دلایلی که خصوصاً در نظام نظری مارکس درباره معنای و مبانی آن «تغییر» ارائه می‌شد، نه تنها منطبق و یک‌سان با نظامات نظری اسلاف مارکس نبود، بلکه از منظر ماهیت و روش و غایت، تمامی تمایلات و مطالبات معطوف به «تغییر» در عرصه‌ی سیاست را که خارج از محدوده‌ی آن نظام نظری قرار می‌گرفتند، مطلقاً بی‌اعتبار می‌شمرد.

به دیگر بیان، این‌که انسان‌ها در دوران و میدان‌های متعدد و متنوع، به مرزهای تمایل و طلبِ «تغییر» در عرصه‌ی سیاست می‌رسیدند، لزوماً به معنی «وضعیت انقلابی» نبود، و علاوه بر این، حتی اگر هم‌ایشان بر اساس همان تمایلات و مطالبات، اقدام به براندازی نظام سیاسی حاکم می‌کردند نیز، لزوماً «انقلاب» نکرده بودند.

اما فهم مبنای «انقلابی» که مارکس درباره مفهوم «انقلاب» انجام داده بود، دارای غایت اهمیت است.

ریشه‌ی نظام نظری مارکس درباره مفهوم جدید «انقلاب»، در خاک گریز او از فلسفه و ورود به وادی «علوم تجربی انسانی» بود. مارکس شیفته‌ی داروین بود، و در نامه‌ای به لاسال، ارادت خود را به داروین و کتاب «منشأ انواع»، این‌گونه مطرح می‌کرد «کتاب داروین اهمیت بسیار دارد و به یک معنا کار مرا دنبال کرده، چرا که در حکم دفاعی از پیکار طبقاتی در تاریخ، از دیدگاه علوم طبیعی است».

می‌دانیم که میدان نظروزی داروین، «علوم تجربی طبیعی» بود، اما مارکس چرا و چگونه می‌توانست «انقلاب» در عرصه‌ی سیاست را با حوزه‌ی فعالیت داروین، ارتباط دهد؟

مارکس مسیر خود را از «فلسفه‌ی تاریخ» آغاز کرده بود، اما در ادامه، بر این نظر بود که «فلسفه» دارای توان و امکان تبیین انسان و جهان نیست، و چون چنین است، باید دست حاجت به دامان «علوم تجربی انسانی» رساند تا در آن‌جا از فرشِ توصیف به کرسیِ پیش‌بینی، و از آن کرسی به بامِ برنامه‌ریزی، و از آن بام به عرشِ «تغییر» رسید. و این بود معنا و مبنای تز یازدهم از «تزهایی درباره فئورباخ»، مبنی بر این‌که «فیلسوفان فقط به راه‌های گوناگون جهان را تأویل کرده‌اند، [در حالی که] مسئله در تغییر جهان است».

دو سال پس از همان نامه‌ی مارکس به لاسال درباره داروین، مارکس در دوران تأسیس «بین‌الملل سوسیالیستی»، با گروهی وارد مناقشات عمیق نظری و عملی شد که ایشان را «سوسیالیست‌های تخیلی» می‌خواند، مدعای «علمی» بودن سوسیالیسم، در مواجهه با این گروه، مبتنی بر این نظام نظری بود که در مواجهه با رویدادهای «اجتماعی»، علاوه بر ارائه‌ی علل در ساحت آنتولوژی، می‌توانیم به طرح دلایلی در ساحت اپیستمولوژی نیز بپردازیم، و پس از آن، با نشان دادن این‌که علت آن رویداد و معلول‌های آن، و دلایل ظهور و بروز آن‌ها چیست، به پیش‌بینی و برنامه‌ریزی در راستای ایجاد و انجام تغییراتِ مطلوب در عرصه‌های مختلف از جمله عرصه‌ی سیاست بپردازیم.

بر این اساس بود که عده‌ای خام‌اندیشانه با توسل و تمسک به مدعیات انگلس، راجع به توفیق مارکس درباره «کشف قوانینی هم‌تای قانونِ تبدیل انرژی در علوم طبیعی»، به تکرار عبارت «ماتریالیسم تاریخی» می‌پرداختند و نتیجه می‌گرفتند که «تغییرِ نظام سیاسیِ ریشه‌دار در خاک سرمایه‌داری صنعتی پیشرفته، به مثابه انقلاب، ناگزیر و محتوم است، و مارکس، تنها، توفیق شناختِ مبنای این «تغییر» را داشته است». در حالی که، نه تنها مارکس هرگز در مجموعه آثار خود اشاراه‌ای به «ماتریالیسم تاریخی» نکرده بود، بلکه اصل و اساس نظام نظری او، قابل تقلیل به «شناخت» نبود، بلکه لب لباب نظام نظری او، ورای شناختِ گذشته و حال بود، و مارکس از آن‌جهت نام خود را آن‌گونه قاطع بر ناصیه‌ی تاریخ ثبت کرد که مدعی شناختِ دقیق و عمیقِ قفلی بود که دیگران نیز در راه شناخت آن، «کورانه عصاها زده و قندیل‌ها شکسته بودند»، اما مارکس علاوه بر شناخت این قفل، مدعیِ ساخت کلیدی برای انجام و ایجاد تغییر در آن بود.

به دیگر بیان، مارکس بر آن بود تا با عطف عنان از وادی فلسفه به وادی علوم تجربی طبیعی، و با پوشاندن ردای داروین بر هیکلِ هگل، به طرح نظامی نظری در وادی علوم تجربی انسانی بپردازد مبتنی بر مدعای پیش‌بینی و برنامه‌ریزی برای ساخت آینده، بر اساس شناخت آن‌چه بوده و آن‌چه هست.

با در نظر داشتن این موارد که بر سبیل ایجاز و اختصار مطرح شد، بر آن‌ام تا نشان دهم که بذرِ آفت‌بارِ «پیش‌بینی انقلاب» را نخستین بار بر این نهج، مارکس در خاکِ ذهن و ضمیر اهالی اردوگاه «علوم اجتماعی»(کذا!)، کاشت.

می‌دانیم که پیش از مارکس، در نظام نظری افلاطون و ارسطو، و نظام نظری امثال هابز و مونتسکیو و کانت و روسو و میل و… می‌توان در باب علل «انقلاب» مسائل و مواردی یافت، اما این مارکس بود که با پا نهادن بر شانه‌های «انقلاب علمیِ» داروین، بر آن بود تا سر به سحاب این سودا بساید که «انقلاب را به مثابه رویدادی اجتماعی، می‌توان به صورت علمی، پیش‌بینی، برنامه‌ریزی، و اجرا کرد».*

اما پس از آن دوران بود که رفقا یکی پس از دیگری پا بر شانه‌های مارکس نهادند و خود را به عرشِ آن‌گونه مدعیات در راستای «تبیین علمی انقلاب» (و البته ایجاد و انجام آن) رساندند، اما مصداق «هرکه بالاتر رود ابله‌تر است»، یکی پس از دیگری، از عرش شوخی با عِلم و معرفت فروافتادند. در ادامه، صدای شکسته شدن استخوان‌های جماعتِ از آن عرش فروافتاده را بسیاری از طالبانِ انقلاب نشنیدند، و در راستای همین «نشنیدن‌ها»، در زمانه‌ی اکنون بر آن‌اند تا بار دیگر پا بر شانه‌های مارکس نهاده، با مدعای «علم‌گرایی»، بیرق پیش‌بینی انقلاب بر بامِ «علوم اجتماعی» برافرازند.

آن‌چه طی حدود یک سده‌ی اخیر در عالم علم و معرفت، کسانی چون گوستاو لوبون، کرین برینتون، تدا اسکاچپول، برینگتون مور، ساموئل هانتینگتون، هانا آرنت و… در وادی نظرورزی درباره «انقلاب»، از خود به یادگار نهادند، مجموعه‌ای است از تعدد و تنوع فهم و درک و دریافت «انقلاب» در وجه «اجتماعی» و «سیاسی» (با در نظر داشتن نوع ارتیاط میان این دو ساحت)، که اگرچه می‌تواند به مثابه جعبه ابزاری در راستای فهم و درک و دریافت برخی از شرایط منجر به وقوع معدود انقلاب‌های تاریخ، به کار آید، اما توسل و تمسک به آن‌ها در راستای پیش‌بینی و برنامه‌ریزی و انجام انقلاب، بدون تردید، طیره‌ی عقل است.

آن‌چه در زمانه‌ی اکنون درباره رابطه‌ی میان «علوم اجتماعی»، با عرصه‌ی سیاست، مطرح می‌شود، و بر این اساس گمان می‌رود که با توسل و تمسک به مدعیات مطروحه در عرصه‌ی «جامعه‌شناسی انقلاب» به مثابه بخشی از «جامعه‌شناسی سیاسی»، می‌توان به پیش‌بینی، یا پیش‌گیری از وقوع «انقلاب» پرداخت، یاوه‌هایی جز از نوع و لون جهل مرکب امثال مارکس نیست.

اندکی فهم نسبت به مبانی فلسفی و علمی و فنی این‌گونه مواجهات با «انقلاب» لازم است تا در یابیم که حضرات با مدعای شلیکِ تیر به خال، اسلحه‌ی «تبیین انقلاب» به دست می‌گیرند، و در ادامه، تیر به هرکجا اصابت کرد، با قلمِ «ایدئولوژی» خط سرخی دور آن می‌کشند و از اصابت تیر به «خال»، حال می‌کنند.

به پرسش بنیادین این وجیزه که در مقام عنوان مطرح شده بود بازگردیم؛ «چرا انقلاب نشد؟». پاسخ به این پرسش را دو گروه، از دو منظر، در دفتر تاریخ ثبت کرده‌اند. گروه نخست، ماتَرَک اردوگاه مارکسیسم پس از خرقه تهی کردنِ رفیق کبیر بودند که آشکارا با خروج دستِ والنتاریسم و آوانتوریسم از آستینِ بلانکیسم و لنینیسم و مائویسم، بر آن شدند تا رخنه‌ها در جدارِ مدعیات «علمی» مارکس درباره پیش‌بینی انقلاب را با گلوله بپوشانند. و گروه دوم، مارکسیست‌های «خود لیبرال‌پندار» بودند و هستند، که با نثار لگدی عملی به معاییر و موازیین علمی، نه تنها با انواع استنتاج «باید» از «است»، به ریش هیوم می‌خندند، بلکه پس از عدم تحقق آن «بایدها» در عالم واقع، هم‌چنان در صورِ «علم‌گرایی» می‌دمند و این‌بار با خنده‌ای بر ریش و ریشه‌ی «ابطال‌پذیری»، می‌فرمایند «صبر کنید! همان‌گونه که گفته بودیم، انقلاب خواهد شد». و این البته اوج فراست و درایت و مهارت علمیِ عُلمای این قوم است که در نهایت تئوری علمی انقلابی خود را در این آیه‌ی شریفه خلاصه کرده‌اند که «جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً».

آن‌چه «تببین علمی» می‌نامیم و می‌دانیم، البته که دارای امکان و توان پیش‌بینی و برنامه‌ریزی در راستای ایجاد و انجام «تغییر» است، و «سیاست» به عنوان یک «فن»، کاملاً نیازمندِ آن‌گونه «تبیین‌های علمی» است، اما عدم درک و فهم و دریافت ِتعدد و تنوع قابلیت‌های موجود در عرصه‌ی «سیاست» به مثابه بخشی از حکمت عملی، در راستای کسب و حفظ و بسط قدرت، علت‌العلل هبوط حضرات در هاویه‌ی جهالت و ظلالتی است که بر اساس آن می‌پندارند محدوده‌ی قابلیت‌های «سیاست»، قابل تقلیل است به تببین‌های علمیِ معطوف و مربوط به «شناخت آن‌چه هست» و «پیش‌بینیِ علمیِ چگونه شدنِ آن هست».

در حالی که چنین نیست، و تقلیل سیاست به علم، «غیرعلمی‌ترین» خطای عالمانِ «علوم اجتماعی» است.

…

* به این نکته‌ی دارای غایت اهمیت توجه داشته باشیم که جدال تاریخی مارکسیست‌های ارتودکس (به زعامت کائوتسکی) و جناح چپ حزب سوسیال دموکرات آلمان (به زعامت رزا لوکزامبورگ)، درباره «محتوم بودن وقوع انقلاب» یا «ایجاد و انجام انقلاب»، که پس از آن دوران، در دوگانه‌ای به عنوان «وقوع انقلاب» یا «انقلاب کردن» مطرح شد، مطلقاً قابل تعمیم به مجموعه آثار مارکس نیست، چرا که، مارکس هرگز قائل به تفکیک و تمایز مطلق میان این‌گونه دوگانه‌ها نبود. او بر این نظر بود که می‌توان و باید «فروپاشی حکومت» را تحت شرایطی خاص، بدل کرد به «انقلاب سوسیالیستی». بر این اساس، نظام نظری مارکس درباره انقلاب، نه نظامی مطلقاً فاتالیستی و دترمنیستی بود، و نه مطلقاً والنتاریستی و آوانتوریستی.


 

  • اعتراضاتانقلابجامعه شناسیسیاستعلمفلسفه

در همین زمینه

{"qurey":{"category__in":[3202],"post__not_in":[505686],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

ورای تقریر، برای تغییر

ساده‌نگاری و ساده‌انگاری

در هاویه‌ هویت

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

تداوم تطاول

چه با نمک

بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم

رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست

راهِ بُردن و قانون راهبردی

بر خوانِ آقاخان

میرزا رضا در پنسیلوانیا

بخش‌های سایت

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

هم‌یاری در انتشار تقریر

تازه‌ها

  • تداوم تطاول
  • چه با نمک
  • بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم
  • (بدون عنوان)
  • رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست
  • راهِ بُردن و قانون راهبردی
  • بر خوانِ آقاخان
  • میرزا رضا در پنسیلوانیا

عناوین برجسته

اسرائیل اعتراضات روسیه اوکراین امریکا زنان فلسطین رئیسی هسته ای تحریم حجاب رهبری سینما انتخابات ترامپ

روزنامه آنلاین تقریر TAGHRIR.COMروزنامه آنلاین تقریر

Sapere aude
#