روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

روزنامه آنلاین تقریرTAGHRIR.COM روزنامه آنلاین تقریر روزنامه آنلاین تقریر

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما
  • صفحه خانگی
  • >
  • دبستان
  • >
  • مرگ تختی بر تختی بی‌تشک

نی ما جوادپور I به بهانه سال‌مرگ غلامرضا تختی
مرگ تختی بر تختی بی‌تشک

  • ژانویه 13, 2023

غلامرضا تختی در سالی بار سفر به المپیک توکیو می‌بست که پهلوی دوم با “انقلاب سفید” به زعم خود “دروازه‌های تمدن” را به روی ایران و ایرانیان گشوده بود.

همان سالی که سید روح الله خمینی به نشانه اعتراض به “انقلاب سفید”، با صدور اعلامیه‌ای عید نوروز را عزا اعلام کرد و نوشت «من این عید را برای جامعه مسلمین عزا اعلام می‌کنم»، تا در دومین روز از فروردین همان سال با حمله‌ی نظامیان حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه، و کشته و زخمی شدن برخی از طلاب، به باور بسیارانی جرقه‌ی “انقلاب ۵۷” زده شود.

همان سالی که یادآورِ گذشتِ یک دهه از حصر محمد مصدق در احمدآباد بود، و تختی با یک پا در گود کشتی و پایی دیگر در گودال سیاست، در حالی بار سفر به المپیک توکیو می‌بست که با یک مدال طلا و دو مدال نقره از المپیک‌های پیشین، حضورش در این المپیک حتی بدون کسب مدال نیز رکوردی در ورزش ایران به شمار می‌رفت.

و از قضا چنین نیز شد و تختی اگرچه در سه مسابقه نخست ایمره ویگ از مجارستان، تونی بوخ از انگلستان و شونیچی کاوانو از ژاپن را شکست داد اما در ادامه با دو شکست برابر احمد آییک از ترکیه و سعید مصطفی‌اف از بلغارستان، نخستین المپیک بدون مدال خود را تجربه کرد، در حالی که خوب می‌دانست این آخرین المپیک او در زندگی خواهد بود.

پس از بازگشت کاروان ورزشی ایران از همین المپیک بود که خیل هواداران تختی برای استقبال از او راهی فرودگاه شده بودند با پارچه نوشته‌ای با این عنوان «برای آن‌که تختی نگرید، همه بخندیم».

اما تختی تا خود را بر دوش مردمی دید که حتی او را بدون کسب مدال نیز به دوش می‌گرفتند، در میان خنده‌های مردم و بر دوش آن‌ها سخت گریست.

۴ سال پس از آن، المپیک در حالی برگزار می‌شد که تختی دیگر بار سفر برای شرکت در مسابقات نمی‌بست، این‌بار او بار سفر از این جهان بسته و به جای اندامش با عضلاتی برجسته، تابوتش بر دوش مردمی بود با قلب‌هایی در سوگ «جهان پهلوان» شکسته.

المپیک توکیو تنها از این جهت برای تختی و هواداران او دارای اهمیت نبود که نخستین المپک بدون مدال ِ «جهان پهلوان» به شمار می‌رفت، بلکه این نخستین المپیکی بود که تختی در آن عنوان «عضو شورای مرکزی جبهه ملی» را با خود یدک می‌کشید.

ارادت و شیفته‌گی او نسبت به محمد مصدق بر کسی پوشیده نبود و این نکته به وضوح در زاویه با سیاست‌های غالب حکومت پهلوی دوم پس از مرداد ۱۳۳۲ قرار داشت.

از آغاز دهه‌ی ۴۰ پس از تشکیل جبهه ملی دوم و برگزاری «میتینگ جلالیه» و ماجراهای پیرامون انتخابات مجلس‌های بیستم، و بیست و یکم، و روی کار آمدن دولت علی امینی، تجدید حیات «جبهه ملی» در شرایطی بود که به باور بسیارانی این پیکر نمی‌توانست بدون وجود سری به نام محمد مصدق، سری دوباره در عرصه‌ی سیاسی ایران بلند کند.

و گذر زمان و سیر وقایع نیز مهر تأییدی بود بر این ادعا و دهه‌ی ۴۰ به میانه نرسیده، تختی دید که شانه‌های «جبهه ملی» پیش از در خاک نهادن پیکر مصدق، در خاک قرار گرفته بود.

سال ۱۳۴۵ در شرایطی به پایان می‌رسید که تختی پس از ناکامی در المپیک توکیو، از مسابقات جهانی در امریکا نیز با دستانی خالی از مدال به وطن بازگشته بود، همان دستانی که در اواخر بهمن همان سال حلقه‌ی ازدواج با شهلا توکلی زینت بخش آن بود و دو هفته پس از آن در خود، قاب عکسی از محمد مصدق جای داده بود؛ بر مزار رهبر «جبهه ملی» در احمد آباد.

ناکامی‌های بسیار تأثیرگذار بر تشک کشتی، هم‌چون هیزم هزیمتی در شعله‌های سوزان سرنوشت سیاسی تختی افتاده و «جهان پهلوان» را از هرکول بدل به سیزیف کرده بود.

در اوایل دهه‌ی ۳۰ که نسلی از آرمان‌خواهان در عرصه‌ی سیاسی ایران دل در گرو مشی محمد مصدق و «ملی گرایی» منتسبت به او نهاده بودند، غلامرضا تختی در ۲۰ سالگی شاهد حضور دیگرگونه‌ی «لاتها» و «لوتی‌ها» در عرصه‌ی سیاسی ایران بود، همان‌ها که در هنگامه‌ی خروشان مرداد ۳۲ از گود زورخانه وارد گودال سیاست شده بودند.

ورود تختی به عرصه‌ی کشتی و راه‌یابی به تیم ملی و حضور در سطح نخست کُشتی جهان، آن‌گاه و آن‌جا که آمیخته شد با مشی و مرام «پهلوانی» از جانب او، ورودش به عرصه‌ی سیاسی در سال‌های بعد را متمایز کرد از اسلاف ورزشکارش در مرداد ۳۲٫

ظهور و بروز اندیشه های «کمونیستی» در ایران پس از حدود دو دهه، جامعه‌ی در آستانه‌ی «صنعتی شدن» ایران در مواجهه با دستاوردهای سخت‌افزاری جهان مدرن و صنعتی را دچار نگرش‌های غالبِ مبتنی بر «تحلیل طبقاتی» کرده و در این میان هر آن‌چه دارای فاصله و زاویه با ثروت و سیاست قرار داشت، رنگ و بویی از تقدس و پاکی و محبوبیت‌های توده‌ای می‌یافت.

در این میان، توجه تختی به عنوان «ورزشکاری مردمی» به توده‌ها در جامعه‌ی ایران از یک سو، و گرایش او به «جبهه ملی» به عنوان یکی از جریانات سیاسی ِدارای گرایش‌های برجسته‌ی مخالفت با حکومت وقت، تختی را از همان دو جهت مذکور در جامعه‌ی ایران دارای محبوبیتی فراگیر کرده بود.

از همان نخستین ساعات اعلام خبر مرگ تختی تا همین ساعت، بوده و هستند بسیارانی که علت مرگ او را هراس حکومت پهلوی دوم از همین محبوبیت مردمی فراگیر دانسته و می‌دانند. در حالی که جز همین «علت» که صد البته فارغ و عاری از هرگونه استناد به منابع موثق است، حتی هیچ‌گونه تحلیلِ قابل اعتبار و اعتنا درباره کشته شدن تختی توسط حکومت وقت، در میان نبوده و نیست.

اوج استدلال جماعتِ مدعی در این زمینه، هنوز پس از نیم سده، از این‌گونه پریشان‌گویی‌های جلال آل‌احمد گامی فراتر ننهاده که  «همیشه اینجوری است،سیاوش‌ها را می‌کشند و سهراب‌ها را، چون تحملشان را ندارند.بعد در مرگشان نوحه می‌خوانند…آخر جهان پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن‌های فردی و اجتماعی دیگران را و آن‌وقت خودکشی؟».

صاحب سخنان مذکور کسی است که از قضا دو سال پس از مرگ تختی، خود بر اثر افراط در استعمال «اشنو و قزونیکا»، در حالی جان به جان‌آفرین ِ نزدیک‌تر از رگ گردن سپرد که هوادارانش پس از نیم سده هنوز هم خون او را بر گردن حکومت وقت می‌دانند.

اما هرچند عده‌ای طومار ماجرای مرگ تختی را با این‌گونه جملات قصار می‌پیچد که «زندگی‌اش مهم‌تر از مرگ‌اش بود»، اما پر واضح است که نام تختی سال‌ها پیش از این‌ها مُرده بود، اگر آن‌گونه نمُرده بود.

برای کسانی که همچون جلال آل‌احمد در پی آن بودند و هستند که از تختی برای در غلتیدن در اهداف ایدئولوژیک و یا سویه‌های روانی خود، تختی با تشکی از جنس اسطوره و رویا بسازند و با تار و پود جهل و جعل، موجودی فرابشری و آسمانی ببافند، صد البته که رجوع به اسنادی همچون ثبت وصیت‌نامه و تعیین کاظم حسیبی به عنوان وصی و سرپرست فرزنداش، دو روز پیش از مرگ‌اش در دفترخانه اسناد رسمی، دارای اعتنا و اعتبار نخواهد بود.

این جماعت از یک سو، از منظر روان‌شناختی بر اساس تزهای فوئرباخی، سخت نیازمند خلق و جعل اسطوره‌ای به نام غلامرضا تختی بودند، و از دیگر سو، برای به ثمر نشاندن انقلاب سیاسی مورد نظر خود، نیازی دیگرگونه به خلق و جعل «شهید تختی« داشتند، بر همان نهج که نویسنده‌ی -در بهترین حالت- میانمایه‌ای چون صمد بهرنگی به این علت که شنا را نیز هم‌چون نویسندگی نیاموخته بود، بدل به اسطوره‌ای دیگر شد و در کنار دیگرانی چون علی شریعتی قرار گرفت که اگر کمتر دود سیگار می‌دید، می‌توانست نتیجه‌ی کوشش‌های نظری خود را در بهمن ۵۷ ببیند.

در این فضا بود که جماعت اگرچه بر تشک، پشت ِ تختی را در خاک حریفان می‌دیدند اما باری که شکست آرمان‌گرایی در عرصه سیاسی بر پشت او نهاده بود را نمی‌خواستند و نمی‌توانستند ببینند، و با این‌همه دیگر چه مجالی برای درک و فهم این‌گونه مسائل که تختی در زندگی مشترک نیز با مصائبی فراوان دست به گریبان بود.

جماعت، تختی را سمبل «انسانیت» می‌دانستند اما در عین حال هرگز نمی‌توانستند او را هم‌چون یک «انسان» مشاهده و درک کنند. و «جهان پهلوان» در حالی بار ِ انتظارات جماعت در راستای نشاندن «آن‌چه باید باشد» به جای «آن‌چه بود» را به دوش می‌کشید که حتی در ابتدایی‌ترین ساحات زندگی شخصی‌اش، هیچ «بودی» بر «باید باشد» منطبق نبود.

در عرصه‌ی قهرمانی و مدال‌آوری در کشتی، دیگرانی از مقام و اعتبار بالاتری نسبت به غلامرضا تختی قرار دارند، اما در عرصه‌ی واقعیتِ ملموس و مشهود در جامعه‌ی ایران این غلامرضا تختی است که از مقام و اعتبار بسیار بالاتری نسبت به این افراد برخوردار است. برای نمونه به یاد آرید کسی چون امامعلی حبیبی را که در همان سال ۱۳۴۲ به عنوان نماینده مردم بابل راهی مجلس شورای ملی شد و در چندین فیلم سینمایی نیز به ایفای نقش پرداخت، اما حتی این موارد نیز نتوانست او را در جامعه‌ی ایران به شهرت و محبوبیتی هم‌تای تختی برساند.

و از دیگر سو، به یاد آرید یکی از پر افتخارترین کشتی‌گیران تاریخ ایران یعنی حمید سوریان را که او نیز پس از اعلام نامزدی در انتخابات شورای شهر تهران، دریافت که برای حفظ اعتبار خود در جامعه‌ی ایران نباید پا در ادامه این مسیر گذارد و به همین علت بود که در آستانه‌ی برگزاری انتخابات شوراها، از نامزدی اعلام انصراف کرد.

حضور تختی در عرصه‌ی سیاسی اما هم‌راه نبود با نامزدی او در انتخابات مجلس، و از قضا همین نکته باعث افزایش محبوبیت او بود، همان‌گونه که عدم پذیرش چندین پیشنهاد حضور در سینما نیز به هیچ‌وجه از شهرت و محبوبیت تختی نکاست.

طرفه آن‌که «ورزشکار مردمی» در حالی در «جبهه ملی» – که ادعای مشی پارلمانتاریستی داشت– مشغول به فعالیت سیاسی بود که ورود به مجلس شورای ملی بعنوان «نماینده» مردم را نوعی مشروعیت بخشیدن به «انتخابات حکومتی» می‌دانست. البته تختی در جایگاهی قرار گرفته بود که نیازی به «انتخاب از جانب مردم» به واسطه‌ی فرآیندی تحت عنوان «انتخابات» نداشت، چرا که محبوبیت او در میان توده‌ها، از او قهرمانی ساخته بود دارای «مشروعیت کاریزماتیک» و بی نیاز از هرگونه «مشروعیت دموکراتیک».

تختی «قهرمان» بود و قهرمان‌ها در فضای اجتماعی و سیاسی «چپ زده ایران»، با قرائتی هگلی، نه از جانب مردم بلکه از جانب «روح غالب بر تاریخ» انتخاب می‌شوند، اما آن‌جا و آن‌گاه که همان مردم از این قهرمان‌ها انتظار نجات دارند، قهرمان در می‌یابد که ورود به دستگاه حاکمه در راستای یاری رساندن به مردم، از قضا پاشنه‌ی آشیل قهرمانی او به شمار می‌رود، چرا که توده‌ها، قهرمان را نه «با حکومت» بلکه «بر حکومت» می‌خواهند و بس.

اوج دوران محبوبیت تختی -در حیات او- در سال‌های میانه‌ی سده‌ی بیستم قرار داشت، سال‌هایی که روح قهرمان‌پروری و انقلابی‌گری بر بسیاری از کشورهای جهان سایه افکنده بود. سه سال پس از مرگ تختی، مبارزات مسلحانه‌ی چریکی بر علیه حکومت وقت با «رستاخیز سیاهکل» آغاز شد، در آن شرایط بود که «قهرمان» برای قهرمان ماندن، چاره‌ای نداشت جز قیام و خروش بر علیه حکومتِ مستقر، اما با توسل و تمسک به مشی مصدق، امکانی برای این‌گونه قیام‌های عمل‌گرایانه وجود نداشت.

اگر محمد مصدق در مرداد ۱۳۳۲ در سه راهه‌ی اصلاحِ واقع‌گرایانه‌ی مشکلات کشور، انقلابی تمام عیار، و قهرمان ماندن با پذیرش شکست، گام در راه سوم نهاد، تختی نیز آن‌گاه و آن‌جا که از توان گام نهادن در راه نخست و امکان گام نهادن در راه دوم بی‌بهره بود، گام در همان راه سوم نهاد.

پذیرش شکست از جانب مصدق با توسل و تمسک به «کودتا» رقم خورد و پذیرش شکست از جانب تختی با توسل و تمسک به «مرگ»، حال آن‌که سهم مصدق در وقوع آن «کودتا»، و سهم تختی در وقوع آن «مرگ»، بیش از هر چیز و هر کس بود.

تصویر مصدق و تختی در قاب جامعه‌ی ایران به عنوان «قهرمان» نصب شده است، قاب ِ کج ِ واقعیت‌گریزی بر دیوار ِ پوسیده‌ی آرمانگرایی‌های بی‌روش.

۱۷ دی ۱۳۴۶پیکر بی جان تختی بر تختی در هتل آتلانتیک یافت شد در حالی که «قهرمان» مدت‌ها بود پیکر خود را بر صلیب تخت‌هایی می‌دید که لمس تشک‌های آن یادآور تشک‌های کشتی بود. تختی در آن روز، در جهانی بدون مصدق، در شهری بدون «مردم»، در اتاقی بدون بابک و شهلا، با یاد به خاک رفتن‌های فراوان اخیر بر تشک‌های کُشتی، مرگ را در تختی بی‌تشک در آغوش گرفت.


  • جبهه ملیسیاستغلامرضا تختیکشتیورزش

در همین زمینه

{"qurey":{"category__in":[3202],"post__not_in":[504755],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم

قبض و بسط پراتیک طریقت

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

تداوم تطاول

چه با نمک

بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم

رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست

راهِ بُردن و قانون راهبردی

بر خوانِ آقاخان

میرزا رضا در پنسیلوانیا

بخش‌های سایت

  • صفحه نخست
  • فهرست
    • پـرونـده
    • دبستان
    • فرهنگ
    • سیاست
    • هنر
    • اقتصاد
    • تماشاخانه
    • بینشگاه
    • درآمد
    • وقایع اتفاقیه
    • هم‌یاری
  • تماس با ما
  • درباره ما

هم‌یاری در انتشار تقریر

تازه‌ها

  • تداوم تطاول
  • چه با نمک
  • بترسید! بترسید! ما همه با هم هستیم
  • (بدون عنوان)
  • رهبر انقلاب: پیروزی دولت پزشکیان پیروزی ماست
  • راهِ بُردن و قانون راهبردی
  • بر خوانِ آقاخان
  • میرزا رضا در پنسیلوانیا

عناوین برجسته

اسرائیل اعتراضات روسیه اوکراین امریکا زنان فلسطین رئیسی هسته ای تحریم حجاب رهبری سینما انتخابات ترامپ

روزنامه آنلاین تقریر TAGHRIR.COMروزنامه آنلاین تقریر

Sapere aude
#